۱۳۸۹ مرداد ۱۸, دوشنبه

چهار- دلتنگی های پس از مرگ

قبول! من خودم هم آدم محافظه کاری ام. به این معنی که حتی اینجا هم نمی توانم خودگشودگی کنم و چیزهایی را بنویسم که مانده روی دلم از بس نگفتنی است. اما مثل تو نیستم. تو عجیبی و ترسناک. می خواهم بگویم تمام که نه، اما قسمت نسبتا سنگینی از بار مفاهیمی که من اینجا هم حتی احساس امنیت نمی کنم که بنویسم را، لااقل تو تنها کسی هستی که می دانی.
اما فکر می کنم درون تو یک کامپلکس عمیقا پیچیده ای است از آنچه که من نمی دانم.
تو یک مدتی است که خیلی موجود ترسناکی هستی از دیدِ من. و من هی سوال می کنم از خودم روزی صد بار؛ از بس که نمی فهمم چطور می توانم برای ترسناکی تو دلتنگ باشم مدام.

۱ نظر:

عاطفه گفت...

عزیزم درست مثل این می مونه که داری تیکه تیکه های یه داستانی رو تو مقاطع زمانی مختلف می نویسی.
به حرفم فک کن.
بوووس